رهارها، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

رها گلی

بهمن92

1392/11/12 15:27
102 بازدید
اشتراک گذاری

رفتی تو چهار ماه.باورم نمیشه اندازه ی یک سه ماه تعطیلی گذشت.خیلی زود گذشت.تازه دارم به روزایی که باید برم مدرسه نزدیک میشمو دلم نمیخواد برسه.دوست دارم همش پیشم باشی.دلقک

مامانای خانه دار چه خوش به حالشونه همیشه نی نی هاشون کنارشونن.

بازم خدارو شکر که پنجشنبه ها تعطیلمو سه ماه تابستونم تعطیلم.حالا میفهمم خاله سمیرا چه دلی داره که کل سال و کل هفته رو صبح ها آوا گلی رو نمیبینه.خیلی سخته 

دارم واسه اردیبهشت که سرکارم واست شیر میدوشم.خدا کنه دو سال کامل شیر بخوری.دوست دارم قوی باشی.

دلم تنگ شده واسه روزایی که با بابا رضا میرفیتم بازار خرید یا دو تایی دور میزدیم.ولی الان تا حاضرت میکنم گریه میکنی تا تو ماشین.تو ماشینم صدای ضبطم بلند میکنیم پتو رو هم باید از روی صورتت برداریم تا ساکت بشی.بعد خونه ی مامانی یا خاله ها یا عمو که میریم خودتو لوس میکنی و گریه میکنی ولی تو خونه ی خودمون شیرین کاری میکنی و میخندی و آقو آقو داری.وقتی میریم مهمونی اصلا مامان بابامو خواهرامو نمیبینم و نمیتونم باهاشون حرف بزنم.همش با بابارضا یا خاله ها تو پتو میذاریمت تا ساکت بشی.خدا کنه ماه دیگه خوب بشی مامانم.

 

پری شب دور همی خونه ی خاله سمانه بودیم .خیلی خوش گذشت.خاله آشیانه ی اسفناج و مرغ مخصوص و سوپ خامه و مافین پیتزا و باقلوا و کیک درست کرده بود.خوشمزه بودن ولی نمیتونم زیاد بخورم.خونه ی خاله سمیرا هم نتونستم زیاد بخورم.کیک سیب و موساکوی خاله سمیرا رو خیلی دوست داشتم اونجام خیلی خوش گذشت.رقصیدیم.شوهرامون خوشحال بودن و خداروشکر بهشون خوش گذشت ما هم خوشحال بودیم.

تو و آوا و ماهان باهم رقصیدین.ماهان خیلی قشنگ رقصید.آوا میگفت رها رو بذار خودش برقصه بغلش نکن.گیر داده بود بهت.البته به زبون پانتومیم حرفشو میگفت.

هروقتم تو پتو میذاشتیمت آوا هم دوست داشت باهات تاب بخوره .(تا تا  تا تا  )

از دیروز سرماخورده ای گل مامان.بینیت گرفتس و گلو دردی یکم چون سخت شیر میخوری.صبح که وسط شیر خوردن ول میکردی نفس میگرفتی باز شروع میکردی.بیحالی و یا خوابی یا گریه میکنی.

مامانی و ماهان و آوا ساعت12 اومدن عیادتت.آوا که انگشتشو میزد به لپت میگفت نی نی نی نی .ماهان هم گفت چه عجب بیداری خانومی.مامانی هم تورو مچاله کرد و بوست میکرد.

خدا عمرشون بده مامان بابا رو قوت قلبن و تکیه گاه.فرشته

 

هوا از دیشب خیلی سرد شده و بخارمون جواب نمیدهاسترس .خدا کنه زودتر خوب بشی گل مامان.قلب

 

بووووووووووووووووووسماچ 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله سمیرا
15 بهمن 92 11:05
غصه نخور مامان ساناز این روزا میگذره ومیشین مثل قدیم نه مثل مثل قدیم ولی ازالان بهتر ه تازه دلت واسه آقو کردناش تنگ میشه انشاله وقتی مثل آوا از دیوار راست بالا بره میگی یادش بخیر موقعی که به پشت میخوابید [رویا شوخی کردم هر مرحله ای شیرینی های خودشو داره تنها چیزی که ازبین میره مرخصیه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رها گلی می باشد